الف : اروپای بزرگ : اروپای بزرگ _ که کشورهای اروپایی خاوری و باختری و میانی و روسیه را در برمی گیرد _ در بیست و پنج سال آینده به دلایل زیادی همچنان برای منافع امنیتی آمریکا ارزشمند باقی خواهد ماند . تا سال 2025 ، جمعیت اروپای بزرگ ، نزدیک به هفتصد و شصت و یک میلیون نفر برآورد میشود ، این منطقه به صورت یک اتحادیه ، از لحاظ اقتصادی درهم ادغام می شود که از این نظر اندکی از اقتصاد ایالات متحده بزرگ تر است . اروپای بزرگ از دید فرهنگی نیز اهمیت دارد ، ریشه ی تاریخی و فرهنگی بیشتر آمریکاییان از اروپاست و این عامل در قرن بیست و یکم نیز تاثیر گذار خواهد بود . همچنین ، این ناحیه از جهان با مجموعه بی سابقه ای از پیوند های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ، به ایالات متحده آنچنان گره خورده که نا گسستنی می نماید . اما یک بحران دیگر نیز از اهمیت اروپای بزرگ حکایت می کند : این قاره میتواند یک منبع عمده درد سر باشد ، درد سری که امکان دارد به یکی از این سه شیوه درهم آمیخته نمود پیدا کند : 1- تکامل نهادهای اروپای باختری در طول بیست و پنج سال آینده احتمالا سبب بروز رقابت های اقتصادی و سیاسی متفاوت و تنش های جدی با ایا لات متحده خواهند شد . 2- اگر در آینده روسیه پس از کمونیسم دچار هرج و مرج و از هم پاشیدگی شود و یا بار دیگر یک نظام خود کامه متمایل به جاه طلبی های امپریالیستی در کشور پا بگیرد ، این امکان وجود خواهد داشت که بی درنگ اروپا در باتلاقی ازمشکلات امنیتی فرورود . 3- سومین منبع درد سر نیز ممکن است از کشور های واقع در حد فاصل اروپای باختری و روسیه که آینده اصلاحات سیاسی و اقتصادی آنها سخت ناپایدار است ، سرچشمه بگیرد . در دهه آینده ، سه نیروی عمده سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ، کشورهای اروپای بزرگ را تحت تأثیر خود قرار خواهند داد .
1-الگو های تغییر جمعیت شناسانه 2- نرخ های رشد اقتصادی 3- رهبری سیاسی
در سال 2025 ، اتحادیه تکامل یافته اروپا ، یک اتحادیه اقتصادی و پولی و بازرگانی موفق خواهد بود که نظام قضایی و ساختار حقوقی مشترک دارد . این اتحادیه ، تحت رهبری دبیر کل شورای اروپا و (( نماینده
عالی سیاست امنیتی و خارجی مشترک )) سیاست امنیتی و خارجی مشترکی را دنبال خواهد کرد .
نرخ رشد سالانه در کشورهای عضو به طور میانگین دو و نیم درصد بوده و افزایش بهره وری اگر با نرخ رشد یاد شده همراه باشد ، واحد پولی اروپا را با موفقیت به پیش خواهد برد و رشد تولید نا خالص ملی ، رقیب ایالات متحده خواهد شد . اگر این پیش بینی تحقق یابد یورو به عنوان ارز ذخیره جهانی و واحد مبادله بین المللی مطرح می شود . درچنین ، جهانی آینده ناتو نامعلوم است . مشکل بتوان تصور کرد که ناتو به شکل کنونی و همزمان با یک نیروی پدافندی مستقل و یکپارچه اروپایی وجود داشته باشد می تواند بر اساس ماده پنج پیمان آتلانتیک شمالی ، رسما ضامن اصلی امنیت اروپا باشد ولی در صورت تشکیل نیروی مستقل اروپایی ساختارهای فرماندهی نظامی ناتو به تدرج از میان خواهد رفت . در دوره منتهی به سال 2025 بعید است که روسیه به دمکراسی کاملا نهادینه شده دست یابد . روسیه در حالی که هنوز با مشکلات عظیمی رو به رو است در حال حفظ مثبت وضع موجود می تواند به رهبری که تا حدی پویایی سیاسی و شخصیتی داشته باشد ، دست یابد . تحت هر وضعیتی مراقبت دولت روسیه از مرزهای ملی خود، یک مسئله مهم خواهد بود . برخی مناطق در روسیه ، به مراکز قدرت سیاسی تبدیل خواهند شد و اکثر فعالیت های گسترده و اساسی را خود بر عهده خواهند گرفت . در چنین چشم اندازی از آینده اروپای بزرگ ، اکثر کشور های واقع در میان اتحادیه اروپا و روسیه ، از نظر اقتصادی و سیاسی ، وضعیتی بهتر از امروز خواهند داشت . از نظر سیاسی تا بیست و پنج سال آینده ، کشورهای اروپای مرکزی و شرقی از روندهای مثبت در دمکراسی نهادین وتجارت بین المللی گسترده تر برخوردار خواهند بود ، حتی اگر بسیاری از آنها به توانایی کامل رقابت در سطح جهان دست نیابند . حتی در درخشان ترین سیما از آینده ، وضعیت کشور های حوزه بالکان شکننده باقی خواهند ماند . تنها اسلوونی و یونان شانس کنار ماندن از رکود اقتصادی و نا آرامی سیاسی را دارند . برای اروپای بزرگ ، آینده دشوارتری نیز قابل تصور است . سه دگرگونی اساسی ممکن است این آینده نا هنجار را به وجود آورند :
نخست : اتحادیه اروپا ازهم بپاشد .
دوم : روسیه به طور کلی از هم بپاشد .
سوم کشور های واقع میان اتحادیه اروپا و روسیه ، به الگویی از شکست اقتصادی و بیزاری از حکومت ها و خشونت داخلی و جنگ های مرزی تبدیل شوند که برای ایجاد بحران های طولانی مدت استراتژیک و انسانی در بیست و پنج سال آینده کافی هستند . وقوع هر یک از سه دگرگونی یاد شده ، ممکن است به پیدایش دو روند دیگر کمک کند . در طول دوره گذار ، حفظ انسجام اتحادیه اروپا به علت تعصبات ملی وبرآمدن دشمنی ها دشوار شد . دومین نگرانی که در انتهای خط پیوسته احتمالا" قرار دارد ، فرو پاشی کشور روسیه و ظهور نظام اقتدارگرای تازه در این کشور است که هر دو به شیوه های متفاوتی فاجعه بار خواهند بود با سقوط روسیه ، خلأ قدرت بزرگی در آسیا و اروپا به وجود خواهد آمد که کشور های مرتبط با نواحی مختلف روسیه ، مانند ایران و ترکیه و ژاپن را تشویق خواهند کرد برای گسترش منافع خود ، با استفاده از ضعف این کشور دست به کار شوند . آلبانی و مقدونیه و مونته نگرو و بوسنی و صربستان ، مستعد هرج و مرج و خشونت بیشتر هستند . اگر ناتو پس از تجارب بوسنی و کوزوو ، گرایشی به دخالت در این سرزمین ها نداشته باشند ، احتمال بروز خشونت و نبردهای مرزی وجود خواهدداشت . در میان احتمالات مختلفی که از آنها یاد شد ، شاید کار ساز ترین تغییرات ، از کمترین درجه احتمال وقوع بر خوردار باشند . اتحادیه اروپا نه فرو می پاشد و نه به یک سیاست امنیتی و خارجی کاملا واحد دست خواهد یافت . عادت و امید مانع از فرو پاشی اتحادیه خواهد بود . در تمام احتمالات وضعیت روسیه مغشوش است . در اروپای مرکزی و شرقی ، آنچه امروز یک تصویر بسیار درهم است ، احتمالا دچار تغییراتی خواهد شد ، اما به طور کلی مبهم باقی خواهد ماند . همکاری آمریکا و اروپا در آینده حساس بوده و به تداوم تمایل نهادهای بین المللی در ارائه کمک رسانی مالی و دیگر کمک ها بستگی خواهد داشت.
دامنه آینده قابل تصور برای اروپای بزرگ ، در واقع بسیار گسترده است اما حتی بهترین وضعیتی که می توان به طور معتدل برای آینده پیش بینی کرد ، با روندی خوشایند فاصله بسیاری دارد ، روسیه به میزانی قابل توجه ، دمکرات و شکوفا نخواهد بود . یک اروپای متحد ، درگیری ها و فرصت هایی ارائه خواهد نمود واروپای خاوری ومیانه ترکیبی از شکست هاوموفقیت ها را تجربه خواهند کرد .
ب: آسیای خاوری : شرق آسیا - افزون بر این که یک سوم جمعیت جهان را در خود جای داده است ، رقیب احتمالی سیاسی و نظامی آینده برای ایالات متحده ( چین ) و دو کشور از متحدان اصلی آمریکا ( ژاپن و کره جنوبی ) و یکی از لاینحل ترین مشکلات این کشور ( کره شمالی ) را نیز در بر می گیرد . آسیا به ویژه شمال شرقی آن ، سرزمینی است که به احتمال زیاد شاهد یک جنگ بزرگ خواهد بود . کشور های آسیای شرقی در دو دهه آینده ممکن است سالانه به طور میانگین شش درصد رشد داشته باشند که از رشد میانگین هر ناحیه دیگری بیشتر است . آسیای شرقی احتمالا" بزرگ ترن منبع سرمایه برای بازارهای بین المللی به شمار خواهد رفت . ژاپن احتمالا" ابداع کننده و سازنده پیشگام فناوری هایی همچون سیستمهای میکروالکترو مکانیکی و هوش مصنوعی و روبات و رایانه خواهد بود . کره و تایوان به تولید فناوری ارتباطات و اطلاعات در مقیاس جهانی ادامه خواهند داد . استرالیا ، زلاندنو ، سنگا پور ، فیلیپین ، تایلند ، ویتنام ، اندونزی ومالزی نیز ممکن است با ارائه ترکیبی از مواد خام و سرمایه انسانی و خدمات مالی ونیروی کار در دسترس و بازارهای محلی مهم و رو به توسعه ، در رشد فناوری منطقه نقش مهمی ایفا کنند ، چین در پرتاب ماهواره با شرکت های آمریکایی رقابت خواهدکرد . آسیای خاوری ضمن دارا بودن پویایی اقتصادی و فنی در بیست و پنج سال آینده می تواند به یک منطقه نسبتا برخوردار از صلح تبدیل شود که اکثر کشور های آن دارای دولت های دمکراتیک بوده و با نهادهای سیاسی و اقتصادی جهان مرتبط هستند . سر انجام ، دراین تصویر از آینده شرق آسیا ، با بالا رفتن سطح زندگی و تحصیل که پشتیبان اقتصاد همراه با فناوری پیشرفته هستند وباز بودن نسبی حکومت ها ، همگی برانگیزاننده تغییرات مثبت در رویکردهای اجتماعی نسل جوان است . اما هیچ تضمینی وجود ندارد که تحولات منطقه ، این گونه خوش خیم باشد . بسیاری از روند ها ممکن است درمسیر درست نباشد و احتمالا در مواردی نیز چنین خواهد شد . در بیست و پنج سال آینده ، چه روند نامطلوبی می تواند در آسیای شرقی پیش آید ؟ سه احتمال به اندیشه راه می یابد :
1- از هم گسیختگی اقتصادی . 2- نا آرامی عمده درچین 3- سیر نزولی ثبات سیاسی میان چین و ژاپن و کره .
تنگنا های گسترده اقتصادی درآسیای خاوری می تواند به ضدیت شدید با آمریکا منجر شود . این ((آمریکا ستیزی )) می تواند بر این ادعاها استوار باشد که ایالات متحده در برابر مشکلات شرق آسیا بی تفاوت است یا آمریکا امپریالیسم فرهنگی است و این خوی امپریالیستی خود را به ویژه از طریق صندوق بین المللی پول و سیاست های بانک جهانی اعمال می کند اگر درآمد سرانه چین به حدود هفت هزار برسد و نظام اقتدارگرای این کشور آرام تر شود ( ناظران بسیاری چنبن پیش بینی می کنند)و نظام سیاسی به سوی تکثر گرایی ( اگر نه دمکراسی اصیل ) حرکت کند ، خوش بینی درباره آینده آسیای شرقی تقویت خواهد شد . حتی اگر چین در بیست وپنج سال آینده ، بیشترین تاکیدرا بر توسعه اقتصادی داشته باشد ( و نه نوسازی نظامی ) باز هم تا سال 2025 این کشور یک قدرت نظامی مهم منطفه باقی خواهد ماند . آسودگی نسبی اقتصادی به سایر کشور های منطقه از جمله اندونزی و فیلیپین و ویتنام و حتی ژاپن اجازه خواهند داد بودجه بیشتری را صرف جنگ افزارهای متعارف کنند و با افزایش توان رزمی خویش بتوانند سپری در برابر قدرت چین باشند . درباره آینده چین دست کم دو احتمال دیگر نیز وجود دارد که از دیدگاه ایالات متحده کمتر مثبت هستند . یک احتمال این است که چین ثروتمند شود ، ولی سلطه طلب باقی بماند . احتمال دیگر این است که چین از لحاظ سیاسی فرو بپاشد و در نتیجه چالش آغاز شود . علل این فرو پاشی از دست رفتن مشروعیت سیاسی حزب کمونیست ، فساد شدید نخبگان سیاسی و اقتصادی ، فشار تجزیه طلبان تبت و سین کیانگ ، ناکامی در اصلاح موسسات متعلق به دولت که همزمان موجب کسر بودجه و افزایش بیکاری خواهدشد ، افزایش تقاضاها ی اقتصادی میانسالان ، بالا رفتن ایمان مذهبی و هنرهای رزمی که مخالفت با مدرنیزه شدن را درپی دارد و یک رشته داوری های سیاسی ضعیف . نگرانی سومی نیز وجود دارد و آن بی ثباتی یا سوء مدیریت در تعادل قوای منطقه است . در شرق آسیا ، سه کشور محور واقعی ژئوپولیتیکی منطقه را تشکیل می دهند که عبارتند ازچین ، ژاپن و کره . بازسازی سیاسی واقتصادی اندونزی ، نقش مهمی در ثبات آینده آسیای شرقی دارد . از هم پاشیدگی این کشور یا بروز یک جنگ داخلی چندجانبه می تواند برای تمام منطقه یک کابوس سیاسی و انسانی باشد . مثلث جغرافیایی متشکل از چین ، کره و ژاپن برای آمریکا از اهمیت بیشتری برخوردار است . سطح عدم اعتماد و ترس آشکاری که در میان این سه کشور وجود دارد ، واقعیتی است که باید پذیرفت و آن را درنظر داشت . جرقه ای که می تواند شعله های آتش را در این مثلث برافروزد ، ممکن است از یک چین ملی گرا و تهاجمی ، یک کره ملی گرا و وحدت یافته و مجهز به سلاح های هسته ای یا یک ژاپن از نظر نظامی خودنما آغاز شود . به نظر می رسد که کره به احتمال بسیار زیاد در نقطه آغاز یک تغییر بزرگ قرار دارد . درباره ژاپن ، این احتمال وجود دارد که عده ای از سناریوی انزوا طلبی حمایت کنند . در بهترین حالت ، سهم ژاپن در تولید ناخالص داخلی جهان از هشت درصد اواخر دهه 1990، تا سال 2025 به حدود چهار و نیم در صد خواهد رسید . هر گونه تغییر در ساختار این مثلث ، پیامد های عظیمی به همراه خواهد داشت که ایالات متحده به عنوان کشوری که پس از جنگ در این منطقه در گیر است مجبور میشود با آنها برخورد کند . آشتی در شبه جزیره کره ، آشکارترین و سریع ترین توجیه وجود پایگاه های ایالات متحده در کره را از میان خواهد برد . از نظر استراتژیک ایالات متحده سرانجام ناگزیر از گزینش میان دو حالت زیر است :
یا با پذیرفتن خطرات کوتاه مدت و هزینه های سیاسی بیشتر برای خود در منطقه باقی بماند و یا با قبول خطرات دراز مدت و بزرگ تر برای همه از منطقه خارج شود .
ج : خاور نزدیک بزرگ : خاور نزدیک بزرگ بنا بر تعریف ما شامل جهان عرب واسرائیل و ترکیه و آسیای میانه و قفقاز و شبه قاره می شود ، مکان بزرگ ترین منبع سوخت فسیلی و نیز قدرت های جاه طلب پر شماری است که برای به دست آوردن برتری منطفه ای تلاش می کنند . از دیدگاه غرب ، خاور نزدیک بزرگ منطقه ای است که اهمیت بسیار و در عین حال مشکلات بسیاری نیز دارد . بجز اسرائیل و هندوستان وترکیه در هیچ کجای دیگر این دیار مردم سالاری نهادینه نشده است . خشونت قومی درون هرکشور و حتی میان کشورها که شامل کردها و ترک ها و اعراب و فارس ها و ارامنه و آذری ها و سینهالی ها و تامیل ها و... میشود ، به چشم می خورد . این منطقه در بیست و پنج سال آینده با تغییرات بی ثبات کننده و مصیبت باری رو به رو است که دست کم به یکی از سه صورت زیر بروز خواهد کرد :
1- هرگاه یک امپراتوری بزرگ فرو می ریزد ، در مناطق پیرامون خود موجی از بی ثباتی ایجاد می کند. فرو پاشی سریع امپراتوری شوروی برای خاور نزدیک بزرگ ، نمونه کامل از این دست است.
2- منبع دیگر تغییر عمل جمعیت است رشد جمعیت ، جوامع بسیاری را دچار چالش های جدی خواهد کرد . در اواسط دوره ای که تا سال 2025 ادامه دارد ، گسترش شهر نشینی و با سواد شدن زنان و دختران احتمالا باعث خواهد شد که نرخ زادآوری به تدرج کاهش یابد و فشار برخدمات تا اندا زه ای فروکش کند .
3- منبع سوم نا آرا می است که انتظار داریم از ادامه روند یکپارچگی اقتصاد جهان حاصل شود .
معیارهای جهانی جدید با ریشه غربی درباره حقوق بشر و حقوق اقلیت ها و مخصوصا حقوق زنان از عوامل تنش زای دیگر می باشد .
اسرائیل و چندین کشور عربی اقتصادهایی کاملا نوین خواهند داشت . هندوستان و ایران و مصر و ترکیه و چندین کشور دیگر منطقه نیز دست کم دارای بخش های بسیار نوینی در اقتصاد خود خواهند بود . افزایش تولید ناخالص داخلی با نرخ سالانه بیش از چهار در صد ، حتی برای اکثر کشور های منطقه یک هدف دست نیافتنی نیست ایجاد یک بانک کار آمد به نام (( بانک توسعه خاور میانه )) که به ثبات کشور های فاقد منابع نفتی کمک کند دور از انتظار نیست . اگر عربستان سعودی و ایران و ترکیه و اسرائیل و مصر و هندوستان با پیوند به اقتصاد جهانی جهش اقتصادی پیدا کنند ، خاور نزدیک منطقه دیگری خواهد شد . ترکیه ممکن است از سایر کشور های ترک زبان بیشتر سرمایه جذب کند . هندوستان چنان وسیع است که می تواند بیشترین سرمایه مورد نیاز خود را تولید کند ، اما اسرائیل به علت غنای ویژه اش در سرمایه انسانی مناسب برای عصر اطلاعات ، از سراسر جهان سرمایه جذب خواهد کرد . وابستگی چین به نفت و گاز خلیج فارس و حوزه دریای خزر به سرعت افزایش خواهد یافت . ثروت نوین پیامد های مهم و مثبت سیاسی را در پی خواهد داشت . عملا تمام نخبگان ملی و بیشتر افراد طبقه متوسط از نظر فناوری با جهان توسعه یافته در ارتباط خواهند بود ، اثر محسوس این فناوری های تازه ، به ویژه اشکال فرهنگی و همگانی آن ، تقسیمات اجتماعی در این کشور ها را شدید ترو نظارت را دشوارتر خواهدکرد . دولت ها ممکن است از قدرت اجتماعی فزاینده اسلام برای تقویت جامعه سیاسی استفاده کنند .1- البته نباید در اینجا براهمیت فرهنگ مذهبی بیش از حد تکیه کرد 2- در ربع قرن آینده احتمالا در هیچ کشور اسلامی دیگری غیر از ایران و افغانستان و سودان ، دولت های دینی وجود نخواهد داشت 3- وقتی یک کشور توانست بدون تشنجات گسترده سیاسی فضا را باز کند ، کشورهای دیگر نیز احتمالا از این الگو استفاده خواهند کرد . اگر اصلاح گرایی اسلامی که باتغییرات فناوری و اقتصاد و جامعه به پیش رانده می شود ، بر فرایندهای سیاسی اکثر فرهنگ های مسلمان حاکم بشود ، دست کم این امکان به وجود می آید که تا سال 2025میان کشور های مسلمان منطقه جنگ مهمی روی ندهد . در نقطه ای از دوره بیست و پنج ساله آینده ، در رهبری سیاسی عراق و ایران تغیییرات نسلی بروز خواهد کرد اگر این تغییرات پیش در آمد اصلاحات و تجددگرایی سیاسی باشند ، هر دو کشور ایران و عراق بر اقتصاد داخلی و توسعه سیاسی تاکید بیشتر وبر رقابت های منطقه ای و سرمایه گذاری تسلیحاتی تاکید کمتری خواهند داشت . همچنین ، ممکن است که در بیست و پنج سال آینده ، حکومت مذهبی ایران سقوط کند . در حال حاضر حکومت ایران جمهوری اسلامی است ، اما نمی تواند به مدت طولانی هم جمهوری و هم اسلامی باقی بماند ایران یا باید از جمهوری بودن دست بردارد و به یک حکومت واقعا قرون وسطایی تنزل یابد و یا اسلامی بودن را کنار بگذارد . نبرد برای آن آینده ، هم اینک آغاز شده اما نتیجه برای کسی روشن نیست . اگر رژیم فعلی سقوط کند ، امواج آن در سراسر جهان اسلام احساس خواهد شد و به تبع آن ، جنبش های اسلامی بنیادگرا ضربه خواهند خورد . این امر ، راه را برای برقراری روابط پسندیده میان ایالات متحده و ایران هموار خواهد ساخت که اثرات منطقه ای و فرا منطقه ای آن بسیار گسترده خواهد بود به نوبه خود ، اگر رژیم مذهبی ایران و رژیم عراق قبل از دست یابی به سلاح های هسته ای یا بیولوژیکی از بین رفته یا معتدل شوند ، فشار بر دیگر کشورها برای آماده شدن در برابر آنها نیز از بین خواهد رفت . ایران و افغانستان ، ممکن است به علت سیاست طالبان درباره هزاره ها و قاچاق مواد مخدر و اسلحه و تفسیر اسلام و رقابت محض ژئواستراتژیک و غیره درگیر جنگ شوند . جنگ مشابهی ممکن است میان تاجیکستان و از بکستان که هردو در اندیشه جذب تاجیکان و ازبکان افغانستان هستند نیز رخ دهد همچنین ممکن است این بحران پاکستان را هم فرا بگیرد و سرزمین امروز این کشور را فرو بپاشد . متلاشی شدن پاکستان که دارای توانایی های هسته ای است به سرعت به یک موضوع امنیتی بین المللی تبدیل خواهد شد این رویداد ممکن است راه را برای رقابت هند و ایران برسر پنجاب و سند و بلوچستان هموار کند . ایران و عراق به طور کلی دشمن یکدیگر باقی خواهند ماند و ممکن است جنگ دیگری میان آنان در گیرد . عراق و ترکیه ممکن است برسرترکیبی از مسئله کردها و آب و مالکیت موصل و منابع سرشار نفت پیرامون آن ، خود را با جنگ در یکدیگر ببینند . سوریه و ترکیه احتمالا بر سر ترکیبی از مسائلی همچون عراق ، از قبیل کردها و آب و آینده انظاکیه ، با هم برخورد میکنند . جنگ یونان و ترکیه برسرآینده قبرس نیز ممکن است باعث شود سوریه و احتمالا عراق به اقدام نظامی انتقام جویانه علیه ترکیه دست بزنند . اختلاف ایران و آذر بایجان که ناشی از چالش های آذری هاست را نیز نباید نا دیده گرفت . دور از انتظار نیست که اسرائیل به علت موضوعات مذهبی و تاریخی موجود مورد حمله موشکی عراق یا ایران قرارگیرد . جنگ عربستان سعودی و یمن بر سر منطقه مورد اختلاف عسیر ، همچنین جنگ در خلیج فارس میان امارات متحده عربی واحتمالا بحرین وامارات با ایران بر سر جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک ، از نمونه های دیگر است ، البته احتمال نمی رود که تمام یا بیشتر این جنگ ها در بیست و پنج سال آینده روی دهند ، اما رخ ندادن هیچ یک از آنها دور از انتظار نیست . اگر چه بعید است ، ولی این احتمال نیز وجود دارد که منابع نفت و گاز طبیعی منطقه ، دیگر در بازار های جهانی جایگاه ویژه ای نداشته باشد . در هر صورت ، ذخایر برخی تولید گنندگان کوچک خلیج فارس ، در بیست و پنج سال آینده به انتها خواهند رسید و اگر تا آن زمان نتوانسته باشند به اقتصاد خود تنوع ببخشند ، سرنوشت بدی در انتظارشان خواهد بود . خاور نزدیک بزرگ به شدت مسلح باقی خواهد ماند . این منطقه میتواند حضور کشورهای هسته ای جدید را شاهد باشد . ایران و عراق احتمالات واقعی در این زمینه هستند . سرانجام باید گفت بدون شک در آینده سیاست ایالات متحده در منطقه با سیاست کنونی تفاوت هایی خواهد داشت . ممکن است آمریکا نتواند مانع بروز تهدیدات جدی تر شده و ناگزیر شود برای پشتیبانی از اسرائیل یا جلوگیری از ظهور یک قدرت مسلط منطقه ای نظامی خود بیفزاید ، به این ترتیب ، این یک شکست سیاسی خواهد بود که ایالات متحده را در معرض خطر ورود به جنگی فراگیر قرار می دهد .
د : آفریقای جنوب صحرا : در سال های اخیر در بسیاری از کشورهای آفریقایی تغییرات مثبت گسترده ای رخ داده است . در کشورهایی مانند بنین بوتسوانا ، کیپ ورده ، مالاوی ، مالی ، موریس ، نامیبیا ، اوگاندا ، غنا ، کنیا ، تانزانیا و سوازیلند درحال ایجاد نهادهای دمکراتیک مبتنی بر بازار هستند . باز هم خبرهای خوش وجود . درسراسر این قاره ، نرخ با سوادی بالا می رود و انقلاب ارتباطات در پیش است . در دو غول آفریقای جنوب صحرا ، یعنی آفریقای جنوبی و نیجریه ، دگرگونی های امیدوار کننده ای رخ داده است . هر چند با این توصیف ، آفریقای جنوبی کشور مسلط منطقه از نظر اقتصادی است ، ولی با تنگا های مهمی نیز دست و پنجه نرم میکند . این گونه تغییرات سیاسی و اقتصادی میتواند دربیست و پنج سال آینده ، بخش های بزرگی از آفریقا را دگر گون کرده و زمینه پیوستن سازنده به اقتصاد جهانی را فراهم سازد . برای سراسر منطقه ، رشد واقعی چهار درصدی تا سال 2010 و پنج تا شش درصد رشد سالانه از سال 2010 تا2025 ، پیشرفت مطلوبی به شمار می آید . پیشرفت در پرداختن به مسایل اساسی سیاسی و اجتماعی می تواند به حل ریشه ای بسیاری از درگیری های منطقه کمک کند . به طور کلی ، تنش ها در آفریقا به وضوح هولناک هستند . تا سال 2025 آینده روشن و امیدوار کننده ای در این قاره قابل پیش بینی نیست . نه تنها اوضاع رو به بهبودی نخواهد رفت بلکه ممکن است وضع بدتر هم بشود . شاید بزرگ ترین مشکلی که ممکن است در آفریقای جنوب صحرا یا از آن منطقه بروز کند ، درهم شکسته شدن مرز کشورهاست . یک احتمال واقعی دیگر این است که انقلاب اطلاعات در آفریقا ، مرزها را به طور فزاینده بی معنی کند . احتمالا" آفریقا شاهد نخستین نمونه دولت هایی خواهد بود که کنترل بر اهرم های اقتصادی را از دست داده و در نتیجه ، مشروعیت و دوامشان زیر سوال خواهد رفت .
ه – قاره آمریکا : منظور ما از قاره آمریکا در اینجا آمریکای لاتین و کانادا و حوزه کارائیب است که برای ایالات متحده اهمیت ویژه ای دارد . پیش بینی شده که جمعیت آمریکای لاتین و حوزه کارائیب تا سال 2025 به 690 میلیون نفر برسد که تقریبا" دو برابر جمعیت اتحادیه اروپاست . در بررسی هایی که از سوی سازمان همکاری اقتصادی و توسعه انجام گرفت ، نرخ رشد اقتصادی برزیل در بیست سال آینده ، پنج و شش دهم درصد پیش بینی شده است . آمریکای لاتین از یک ( ویترین فرصت ها ) ی جمعیت شناسانه برخوردار است . نرخ زاد آوری درحال پایین آمدن است و نرخ رشد جمعیت کاهش می یابد .
دورنمای توسعه بازرگانی آزاد خوب توصیف شده است ، به ویژه آنکه در این منطقه به تجارت بین المللی اهمیت داده می شود . بازرگانی بیش از چهل درصد تولید ناخالص داخلی مکزیک و پنجاه درصد تولید خالص داخلی شیلی را تشکیل میدهد . بازار مشترک آمریکای میانه و بازار مشترک منطقه کارائیب ، به تقویت پیوند های خود با منطقه بازرگانی آزاد آمریکای شمالی علاقه نشان داده اند . افزون بر یکپارچگی تجاری ، کشور های قاره آمریکا به اتحاد پولی بیشتری خواهند رسید . موانعی را که در برابر آینده مثبت منطقه وجود دارد نباید دست کم گرفت مهم ترین و اولین مانع ، این واقعیت است که جهانی شدن فاصله طبقاتی را افزایش داده و سبب قطبی شدن اقتصاد خواهد شد . واقیعت وحشتناک تر این است که اختلاف شدید درآمد بسیاری از کشور های آمریکای لاتین را از نظر فرهنگی تقسیم خواهد کرد . در یک سطح دیگر ، بسیاری از کشورهای این منطقه به شدت به صادرات کالا وابسته اند و در برخی موارد ، این کالای صادراتی تنها یک چیز است . دومین مانع در برابر آینده مثبت این است که منطقه از کمبود سرمایه رنج می برد و احتمالا در بیست و پنج سال آینده به شدت به منابع خارجی سرمایه متکی خواهد بود و از آنجا که موسسات ارزیابی کننده اوراق بها دار به این منطقه نمره خوبی نمی دهند ، این وابستگی شدیدتر خواهد شد . مانع سوم این است که بیشتر کشور های آمریکای لاتین دارای ساختار های مالیاتی نا کارامد هستند و طفره رفتن از پرداختن مالیات به فراوانی به چشم می خورد . یک نشانه مهم بر اینکه مردم سالاری آمریکای لاتین به پیش خواهد رفت روند تبدیل نهادهای نظامی است . بسیاری از رهبران نظامی آمریکای لاتین ، لباس غیر نظامی برتن کرده اند وبرای آغاز حکومت خود به سیاست های انتخاباتی روی آورده اند . در ببیست و پنج سال آینده ، احتمالا" نظامیان آمریکای لاتین برای نجات کشور در برابر حملات همسایگان به صحنه فرا خوانده نخواهند شد و بر عکس ، احتمال بروز چالش های مهم میان کشورها اندک است . بهبود اقتصاد برزیل یک علامت پرسش مهم در برابر آینده آمریکای لاتین است و بر اقتصاد ایلات متحده تاثیر خواهد داشت . اگر این کشور بتواند برابر ظرفیت های خود پیشرفت کند ، خواهد توانست به روند کلی منطقه به سوی آینده ای شکوفاتر کمک کند ، اما اگر اقتصاد برزیل شکست بخورد ، کل منطقه از پیامد های آن آسیب خواهد دید . در بیست و پنج سال آینده برخی نقاط ضعف داخلی و ضربه های تکان دهنده خارجی می تواند برای مکزیک مشکلات اقتصادی شدیدی به همراه داشته باشد . این احتمال وجود دارد که مکزیک به علت تمرکز بیش از حد قدرت ، با بی ثباتی سیا سی شدید رو به روشود . آمریکای لاتین ، منبع مهم نگرانی نظامی و استراتژیک نخواهد بود ، ولی آینده اقتصادی و سیاسی منطقه اهمیت بسیاری دارد . ایالات متحده مراقب خواهد بود که بازر گانی آزاد و نهادهای دمکراتیک باقی بمانند . همچنین ، ایالات متحده مایل است میان بخش شمالی و جنوبی نیمکره ، دو قطبی بودن شدید پیش نیاید . به طور کلی منطقه کانادا و حوزه کارائیب که به ایالات متحده نزدیک است ، هیچ مشکل سنتی امنیتی برای آمربکا ندارد . هائیتی یک مشکل ویژه است . در حالی که پس از زمامداری دوالیه ، پیشرفت های قابل توجهی به دست آمده ، اوضاع این کشور از هر لحاظ نابسامان است . خشونت سیاسی و فشارهای مهاجرتی ناشی ازآن در هر زمان ممکن است روی دهد و احتمال وقوع آن در ربع قرن آینده بسیار زیاد است . کوبا به شکل دیگری یک مشکل ویژه است . هائیتی و کوبا از این لحاظ مانند یکدیگر هستند که به علت وجود جوامع مهاجر بزرگ در ایالات متحده مشکلات آنان در سیاست های داخلی آمریکا ( نه خارجی )منعکس می شود . آنچه در بیست و پنج سال آینده در کوبا روی خواهد دا د ، برامنیت ملی ایالات متحده تاثیر چندانی نخواهد داشت . فروپاشی کانادا که حتی خود کانادایی ها آن را ممکن میدانند ، امواج تکان دهنده نیرومندی به ایلات متحده خواهد فرستاد . از آن گذشته ، در دنیا هیچ جامعه ای بیش از جامعه ما به کانادا شبیه نیست و از هم پاشیدگی آن ممکن است در وحدت آمریکا شکاف هایی ایجاد کند .